محمود ملک ثابت

 قصه گوی عشق

 محمود ملک ثابت

رفتی دلم برای تو آرام گریه کرد

وان قمری شکسته لب بام گریه کرد

جامی شکست و حیف که دنیا خبر نشد

آیا کسی به غربت این جام گریه کرد؟

آیا چه دید آذریزدی در این جهان

هر روز صبح صادق و هر شام گریه کرد

گفتی به سنگ قصه هجران خویش را

دیدم که سنگ ، سخت سرانجام گریه کرد

از چشمه سار معرفت ، ای قصه گوی عشق

«ثابت» نبرد بهره و ناکام گریه کرد











  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا